جدول جو
جدول جو

معنی شوره آب - جستجوی لغت در جدول جو

شوره آب
(رَ / رِ)
آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82).
جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوره گز
تصویر شوره گز
شورگز، نوعی درخت گز که معمولاً در شوره زار می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره سر
تصویر شوره سر
در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دِ)
دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ یِ)
موج آب. کوهۀ آب. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). خیزآب. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه شهرستان خرم آباد واقع است، 120 تن سکنه دارد که از طایفۀپیرالوند هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رِ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار رود خانه مرگ، واقع در دشت و سردسیر. آب آن از رود خانه مرگ. محصولات آن غلات و لبنیات و توتون و حبوبات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق رباطقیماس اتومبیل می توان برد. در سه محل بفاصله یک کیلومتر واقع و به علیا و وسطی و سفلی مشهورند. در خره آب سفلی اشجار بید وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وِ نَ / نِ)
بنگاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
نشره. ماءالنشره، آب دعاست، بدین گونه که دعا را به زعفران نویسند و با آب باران نیسانی بشویند و برای شفا آشامند. (یادداشت مؤلف) :
هان رفیقا نشره آبی یا زکال آبی بساز
کز دل و چهره زکال و زعفران آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
کسی که شوره می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
شوره گژ. (یادداشت مؤلف). نوعی از درخت گز باشد. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). قسمی از گز. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت گز است و آن را به تازی اثل گویند. (فرهنگ جهانگیری). درخت گز که در زمین شوره روید. (رشیدی) (غیاث اللغات) (آنندراج). اثل. (زمخشری). ثمر آن گزمازک و حبهالاثل است. قسمی از گز و طرفاء. (یادداشت مؤلف). نوعی از درخت گز. (غیاث) : ناگاهانه آن بند خراب شد و آن بستان و آن قوم هلاک شدند و بدل هر درختی شوره گزی پدید آمد. (قصص الانبیاء ص 178)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ یِ)
کنایه از تیغو شمشیر و پیکان و اسلحۀ صیقل زده. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کنایه از فریب دادن است. (گنجینۀ گنجوی) :
نبینی که در گرمی آفتاب
حرام است بر زیره جز زیره آب.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوره گز
تصویر شوره گز
نوعی درخت گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشنه آب
تصویر وشنه آب
بنگاب
فرهنگ لغت هوشیار
شربت ساخته از آب که شکر در آن کنند ما السکر. یا شکر سوزان. چیزی نظیر نبات سوخته، رنجش اندکی که میان دو دوست پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره آب
تصویر قطره آب
چکه ّ آب کملکان
فرهنگ لغت هوشیار
پوسته هاس ریزی که بواسطه قارچهای کچلی یا عارضه دیگر از پوست سر جدا میشود و لابلای موها جا می گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که خاکش شور و نمکین است
فرهنگ گویش مازندرانی
موره را شسته ریز کرده با برنج بار گذارند تا حلیم شود و آن
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای شور در مسیر جاده ی قدیمی فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی